بگذار همه بدانند ... زین پس چه دردی خواهم کشید زمانی که یاد مهربانت ذهنم را نوازش کند بگذار همه بدانند ... که مرگ جان گدازت سنگ نامهربانی خواهد بود که تکه تکه های قلبم را رهسپار این سرای بی تو ماندن کرد... بگذار همه بدانند که همیشه مرد امیدوار و کلید راه گشای قفل های بسته بودی! خدایا ... امانتی ات را زود پس گرفتی...!!! ولی من هنوز باور ندارم...! ندارم... ندارم... بعضی وقت ها آدم از خودش و خیال ها و احتمالات و تصوراتش هم می ترسد آرزو می کند کاش خیال هایش دروغ باشند کاش احتمالاتش دروغ باشند کاش تصوراتش دروغ باشند
بی شک
نوبل میگرفت
بازی اش با من...
Design By : Pichak |