دختر پسری با سرعت120کیلومتر سوار بر موتور سیکلت دختر:آروم تر من میترسم پسر:نه داره خوش میگذره دختر:اصلا هم خوش نمیگذره تو رو خدا خواهش میکنم خیلی وحشتناکه پسر:پس بگو دوستم داری دختر :باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر پسر:حالا محکم بغلم کن(دختر بغلش کرد) پسر:میتونی کلاه ایمنی منو برداری بذاری سرت؟اذیتم میکنه و..... روزنامه های روز بعد: موتور سیکلتی با سرعت 120 کیلومتر بر ساعت به ساختمانی اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر سرنشین داشت اما تنها یکی نجات یافت حقیقت این بود که، اول سر پایینی، پسر که سوار موتور سیکلت بود متوجه شد ترمز بریده اما نخواست دختر بفهمه در عوض خواست یکبار دیگه از دختر بشنوه که دوستش داره(برای اخرین بار)
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. Dousaye gholam inam neveshteye khodame nazar nmidin nakhounin Ey kash vaghti k 2 2nya budam bht migoftam k cheghadr asheghetam ey kash vaghti asheghet budamo pishet budam o da3t 2 dastam vaghti migofti dousam dari nmigoftam durughe,ta in k y ruzi ba yki dg o ghah ghaheha2no didam o fahmidam ras migoftam o hame harfat durugh budo umadam inja pishe khoda o dastam az 2nya koutah shod,aln bht vaghti bahashi nega nmikardam o arum begam dou3t daram...;-S Zendegi bedoune to baraye man hi ch ast agar mikhahi beravi harfi nadaram amma hadeaghal begozar namat ba man bashad begozar dar tanhayihaye khod ba namat khalvat konam begozar haddeaghal agar dar dastane eshghe zendegiyamtanha ba ruzhayi tarik hastam va digar ba man nisti haddeaghal onvani be esme to dashte bashad...;-s mrc az in k khoundish nazar yadet nare ayizam neveshteye khodam bud
bacheha ino khodam neveshtam nazar nadade narin Ey kash ma’naye ham safar budan va ham masir budan ra midanesti Ey kash midanesti ham macr budan ba ham safar budan tafavot darad Kash midanesti 2 ham macr hargez baraye ham,hamsafar nmishavand To man ra baraye khod yek ham macr mikhasti o man yek ham safar, eshkale kare ma in boud. وقتی که دیگر نبود دکتر علی شریعتی اگه تو مال من بودی ماه از چشات طلوع می کرد
کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.
گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .
جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.
پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع می کرد
اگه تو مال من بودی کلاغ به خونش می رسید
مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید
اگه تو مال من بودی همه خبردار می شدن
ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن
اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم
پاییز می فهمید که ماها زبونشو خوب بلدیم
اگه تو مال من بودی انقد غریب نمی شدم
من چی می خواستم
از خدا دیگه اگه پیشت بودم
اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود
دل من اون آواره ای که شبا می گرده نبود
اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت
اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد
قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت
سرنوشت می شد
اگه تو مال من بودی می بردمت یه جای دور
یه جا که تو دیده نشی نباشه حتی کمی نور
اگه تو مال من بودی ، می ذاشتمت روی چشام
بارون می خواستی می بارید ، ابر سفید گریه هام
اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمی ریخت
شمعی که پروانه داره ، اشک
غم انگیز نمی ریخت
اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت
آدما دارا می شدن ، دنیا دیگه فقیر نداشت
اگه تو مال من بودی خیال نمی کنم باشی
پس می رم و می کشمت پیش خودم تو نقاشی
Design By : Pichak |